یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد پیامبر(ص) اسراء و معراج میباشد، اسراء و معراج مشتمل بر معانی و حقایق بسیاری از جمله مناجات با خداوند، رؤیت قلبی خداوند، امامت همهی پیامبران در بیت المقدس، عروج به سوی سدرة المنتهی - بالاتر از آسمان هفتم- و دیگر درجات رفیعی که قرآن مجید به آن اشاره نموده و اخبار صحیح آن را شرح داده است.
خداوند میفرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»: تسبیح و تقدیس خدائی را سزاست كه بندهی خود را در شبی از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد، آنجا كه دَور و بر آن را پربركت ساختهایم. تا برخی از نشانههای (عظمت و قدرت خداوندی) خود را بدو بنمایانیم. بیگمان خداوند بس شنوا و بیناست». (اسراء: 1)
خداوند در ابتدای سورهی نجم میفرماید: « وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦﴾وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧﴾ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨﴾فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩﴾فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠﴾مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ﴿١١﴾أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ﴿١٢﴾وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤﴾عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥﴾إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ ﴿١٦﴾مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ﴿١٧﴾لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَىٰ » (نجم: 1-18) سوگند به ستاره در آن زمان که دارد غروب میکند! (۱)یار شما (محمّد) گمراه و منحرف نشده است، و راه خطا نپوئیده است و به کژراهه نرفته است. (۲) و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. (۳)آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد. (۴)(جبرئیل، فرشتهی) بس نیرومند آن را بدو آموخته است. (۵) همان کسی که دارای خرد استوار و اندیشهی وارسته است. سپس او (به صورت فرشتگی خود و با بالهائی که کرانههای آسمان را پر کرده بود) راست ایستاد. (۶)در حالی که او در جهت بلند (آسمان رو به روی بیننده) قرار داشت. (۷) سپس (جبرئیل) پائین آمد و سر در نشیب گذاشت. (۸) تا آنکه فاصلهی او (و محمّد) به اندازهی دو کمان یا کمتر گردید. (۹)پس جبرئیل به بندهی خدا (محمّد) وحی کرد آنچه میبایست وحی کند. (۱۰) دل (محمّد) تکذیب نکرد چیزی را که او (با چشم سر) دیده بود. (۱۱)آیا با او دربارهی چیزی که دیده است، ستیزه میکنید؟ (۱۲)او که بار دیگر (در شب معراج) وی را دیده است. (۱۳) نزد سدرةالمنتهی. (۱۴) بهشت که منزل (و مأوای متّقیان) است در کنار آن است. (۱۵) در آن هنگام، چیزهائی سدره را فرا گرفته بود که فرا گرفته بود (و چنان عجائب و غرائبی، قابل توصیف و بیان، با الفبای زبان انسان نیست). (۱۶) چشم (محمّد در دیدن خود به چپ و راست) منحرف نشد و به خطا نرفت، و سرکشی نکرد و (تنها به همان چیزی نگریست که میبایست ببیند و بنگرد). (۱۷) او بخشی از نشانههای بزرگ (و عجائب ملکوت) پروردگارش را (در آنجا) مشاهده کرد (از جمله، سدرةالمنتهی، بیتالمعمور، بهشت، دوزخ، و جبرئیل را با قیافهی فرشتگی خود)
این حادثه 16 ماه بعد از بعثت در 27 ماه رجب و به روایتی در ربیع الاول یا ربیع الآخر رخ داد، اسراء و معراج به سوی سدرة المنتهی در یک شب روی داد.
در صحت شب روی پیامبر(ص) از بیت الحرام به مسجد الاقصی در میان مسلمانان هیچگونه اختلافی وجود ندارد، زیرا نص قرآن بر این قضیه گواه میباشد، و احادیث بسیاری نیز آن را تأیید میکنند.
پیامبر به وسیلهی چهارپایی به نام بُراق که میگویند: چهارپایی سفید رنگ، بلندتر از الاغ و کوچکتر از قاطر بود، و پایش را در آخرین نقطه دیدش میگذاشت به این مسافرت رفتند. امام مسلم و دیگران از انس (رضی الله عنه) روایت میکنند که پیامبر(ص) فرمودند: «برایم براق آورده شد، فرمود: بر آن سوار شدم تا به بیت المقدس رسیدم، آن را به حلقهای که قبلاً پیامبران چهارپایان خویش را به آن میبستند؛ بستم، سپس وارد مسجد شدم، دو رکعت نماز خواندم بعد بیرون آمدم، حضرت جبرئیل دو ظرف یکی پر از شیر و دیگری پر از شراب برایم آورد، من شیر را انتخاب نمودم، حضرت جبرئیل فرمود: شما فطرت و سرشت پاکیزه را برگزیدی.
سپس ما را به سوی آسمان بالا بردند، حضرت جبرئیل اجازهی ورود خواست، پرسیده شد چه کسی است که میخواهد داخل شود؟ جبرئیل گفت: من جبرئیلم، دربان آسمان پرسید: چه کسی همراهت میباشد؟ فرمود: محمّد. از او پرسیدند آیا محمّد به رسالت برگزیده شده است؟ جبرئیل گفت: بله، دربان در را برای ما باز نمود، وقتی که داخل شدم آدم (علیه السلام) را دیدم، به من خوشامد گفت و برایم دعای خیر نمود، آنگاه من و جبرئیل به آسمان دوّم رفتیم، همان سؤال و جواب میان جبرئیل و دربان آن آسمان تکرار شد، بعد از داخل شدن حضرت عیسی و حضرت یحیی بن زکریا (علیهما السلام) را دیدم این دو پسر خالهی همدیگرند، آنان نیز به من خوشامد گفتند و برایم دعای خیر نمودند، سپس به اتفاق جبرئیل به آسمان سوّم رفتم بعد از سؤال و جواب در را برای ما باز نمودند، در آنجا با حضرت یوسف (علیه السَّلام) ملاقات نمودم، دیدم که نصف زیبایی به وی بخشیده شده بود، او نیز همچون پیامبران گذشته به من خوشامد گفت و برایم دعای خیر نمود، سپس به آسمان چهارم به راه افتادیم و بعد از سؤال و جواب و باز شدن در آن آسمان با حضرت ادریس (علیهِ السَّلام) ملاقات نمودم که او نیز به من خوشامد عرض نمود و برایم دعای خیر کرد، خداوند در مورد او میفرماید: «وَرَفَعناهُ مَکاناً عَلِیّاً» او را در جایگاهی بالا قرار دادیم. پس از آن جبرئیل مرا به آسمان پنجم برد، همچون دفعات قبل بعد از سؤال و جواب و باز شدن در آن آسمان با حضرت هارون (ع) روبرو شدم او نیز خوشامد عرض نمود و برایم دعای خیر کرد، پس از آن جبرئیل مرا به آسمان ششم برد، بعد از سؤال و جواب و باز شدن در آسمان با حضرت موسی (ع) ملاقات نمودم، او نیز به من خوشامد گفت و برایم دعای خیر نمود، سپس جبرئیل مرا به آسمان هفتم برد، در آنجا با حضرت ابراهیم (ع) ملاقات نمودم، او را دیدم که به بیت المعمور تکیه داده است، (بیت المعمور در موازات کعبهی مشرفه و در آسمان است که) هر روز 70 هزار فرشته داخل آن میشوند و هرگز بیرون نمیآیند. سپس حضرت جبرئیل مرا تا سدرة المنتهی همراهی نمود، درختی را دیدیم که برگهای آن مانند گوشهای فیل بودند، میوههای آن مانند قلال[1] بودند، فرمود: به فرمان خداوند گاه گاه به گونهای تغییر شکل میدادند که کسی بخاطر حسن و زیبایی که داشتند توانایی توصیف آن را نداشت، پس خداوند آنچه را که مقدر بود به من وحی نمود، و در هر شبانهروز پنجاه فرض نماز بر من و امتم واجب گردانید.
از آنجا که برگشتم، بر حضرت موسی گذرم افتاد، پرسید: خداوند چه چیزی را بر امت تو واجب گردانید؟ گفتم: پنجاه فرض نماز، فرمود: نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه که آن را تخفیف نماید، زیرا امت تو از عهدهی آن بر نخواهند آمد، مردم را قبل از تو تجربه کردهام و با بنی اسرائیل رنجها کشیدهام، برگرد نزد پروردگارت و از او تخفیف بخواه، به سوی پروردگار بازگشتم گفتم: ای پروردگار این پنجاه فرض نماز را برای امتم کم کن، پس خداوند پنج فرض را کم کرد، به سوی حضرت موسی برگشتم، گفتم خداوند پنج نوبت کم نمود، گفت امتت توانایی انجام آن را نخواهند داشت، به سوی پروردگارت برگرد و باز هم تخفیف بخواه، پیامبر فرمود: پیوسته در فاصلهی میان موسی و خداوند را میرفتم و بر میگشتم تا اینکه خداوند فرمود: ای محمّد! پنج فرض نماز در هر شبانهروز، و برای هر نمازی ده برابر پاداش داده میشود و این پنج فریضه ثواب پنجاه فریضهی اولی، که تعیین شده بود را داراست، و فرمود هر کس قصد انجام عمل نیکی را بنماید اما موفق به انجام آن نشود در مقابل یک پاداش برایش نوشته میشود و هر کس بعد از قصد نمودن موفق به انجام آن شود برایش ده نیکی نوشته میشود، و هر کس قصد انجام عمل زشت نماید اما آن را انجام ندهد یک نیکی برایش نوشته میشود، و اگر انجام دهد تنها یک گناه برایش ثبت میشود.
فرمود پس پایین آمدم تا اینکه نزد حضرت موسی رسیدم و به وی خبر دادم، فرمود: باز هم به سوی پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، پیامبر(ص) فرمود: گفتم از پروردگار اینقدر خواهش نمودم که شرم دارم بیشتر از این خواهش کنم. (به فرمان او راضی هستم و تسلیم فرمانش میشوم).
قاضی عیاض (رحمَهُ الله) میفرماید: ثابت بنانی این حدیث را از انس روایت کرده و آن را بسیار نیکو دانسته است، و کسی حدیثی نیکوتر از این حدیث را روایت نکرده است، و غیر از ثابت بنانی که این حدیث را از انس روایت کردهاند، کلمات و جملات بسیاری را در آن وارد کردهاند، بخصوص روایت شریک بن ابی نَمِر .
این بود داستان اسراء و معراج با روش صحیح ثابتشده، در این حدیث اشاره به ملاقات پیامبر با مجموعهای از پیامبران در آسمان اشاره شده است و همچنین در این داستان نمازهای پنجگانه بر پیامبر و امتش واجب شد.
پینوشت
---------------
[1] - (خوشهی میوههایش مانند کوزههای بزرگ (هجری) بود.) در روایتی دیگر «قلال هجر» آمده است. قِلال جمع قله، به معنی کوزه و سبوی بزرگ است. هجر: اسم دهی است در نزدیکی مدینه که کوزههای بزرگ در آنجا ساخته میشد.
نظرات